خوانش روزافزون رمان، تجربه خواندن را در خواننده رشد داده و از سوي ديگر رمان نويسي را به عنوان يكي از شاخه هاي هنر نوشتاري مشكل تر مي سازد. هنر نمايي رمان نويس انگاه به اوج مي رسد كه ارتباط تنگاتنگ رمان با زندگي واقعي در تاريك و روشن ظرافت طبعي و قدرت تخيل نويسنده در هم اميخته، خواننده را تا به انتهاي مطلب به كنكاش مي خواند. شخصيت هاي تصوير شده در يك رمان، اگرچه فاقد حضور فيزيكي هستند اما خواننده خواسته يا ناخواسته با انان، حتي براي مدتي كوتاه، همراه و هم زندگي شده، از دريچه ي سرگذشت جاري بر قهرمانان رمان به وقايع اطراف مي نگرد. به كلام ديگر آن واقعيت ذاتي كه رمان از نويسنده خود كسب ميكند تصوير نقشه اي باشد كه به خواننده كمك مي كند تا احساس زندكي واقعي را از هستي هرروزه بيرون كشيده و با آن در مي آميزد.
به راستي شاخص هاي يك رمان چيست ؟ به هنگام خوانش يك اثر تحت عنوان رمان ، نويسنده توجه خواننده را به كدام نقطه مي كشاند و به طور كلي چگونه مي توان به يك كار هنري ، عنوان رمان داد و از خواندن آن لذت برد ؟ |
در گستره ادبيات فارسي شمار كساني كه به رمان نويسي پرداخته اند كم نيست مخصوصا با رويارويي هنرمندان ايراني با پديده ي مهاجرت اين گستره فراخ تر شده ، خواننده فارسي زبان امكان تجربه خوانش رمان را در حد بالايي بدست اورده است. با اين حال بايد پذيرفت كه رشد و نزديكي به استانداردهاي رمان نويسي فقط با خواندن و يا خلق اثار بدست نمي ايد. زير و زبر نمودن اثار روايي فارغ از محدوديت هاي خودخواسته مي تواند پل ارتباط ديگري باشد ميان خواننده و نويسنده كه در نهايت به بالندگي هر دو خواهد انجاميد.
تاك هاي عاشق نوشته نوشين شاهرخي ، كه جزء اثارتجديد چاپ شده خارج از كشور مي باشد ، نمونه اي ازبراي اين زير و زبر كردن به نظر مي رسد . كتابي در يكصد و نود و اندي صفحه كه به تلاش نشر باران به چاپ رسيده ، بدون هيچ گونه تقديم نامه يا پيش گفتاري خواننده را از همان ابتدا به چالش مي خواند . اثري از نويسنده اي با پشتوانه آشنايي به يكي از مشكل ترين زبان هاي اروپايي و پر مخاطره ترين رشته هاي تفكري – علم اديان - كه قبل از اين با مجموعه داستان هاي كوتاه " دسته گلي براي مرگ " راه حضور خود را هموار نموده است .
عنوان تاك هاي عاشق براي خواننده ي آشنا با بوي خاك و خنكاي وزش لحظه اي بعيد، نامي است گيرا و پيشدرامدي از براي يك روايت نقره اي لطيف. ولي ايا شاهرخي مي تواند از افتادن در دام گزاره نويسي رهيده و صرفا به عاشقانه ها ي مورد نظر خويش در جريان داستان بپردازد نكته اي است كه بايد در بعد طولي داستان به ان رسيد. براي اينكار با طرح چند سوال ساده به سراغ نوع بندي تاك هاي عاشق مي رويم:
* آيا تاك هاي عاشق روايت عاشقانه هاست ؟
- آيا نويسنده از عوامل و حوادث تاريخي در بيان مقصود خود سود جسته و اگر چنين است، آيا توانسته است اين عامل يعني ظهور حوادث در سال هاي قبل را بصورتي نقل كند كه خواننده ي هم دوره احساس غريبي و عدم تطابق ننمايد؟
- در نهايت انكه آيا تاك هاي عاشق را مي توان رمان قلمداد نمود يا انكه ازآن بعنوان روايتي براساس رساله فكري نوشين شاهرخي نام برد؟
پاسخ درموضوع ، لحن روايت ، ساختار انتخاب شده از طرف نويسنده ، زمان بندي حوادث و در نهايت ، شخصيت هاي داستان نهفته است. با دقيق شدن در يكايك اين عوامل تشكيل دهنده به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اين كتاب ، برخلاف عنوان آن ، داستاني از عشق اعم از زميني يا آسماني نيست . سخن گفتن از علاقه بابا رحمان به مادر پرستوكه به ترك يار و ديار مي انجامد و ...هيچ تصويري از يك رمان عشقي در ذهن خواننده ايجاد نمي كند .
مواردي مثل در گيري ذهني فرهاد ، برادر پرستو ميان ازدواج و مبارزه سياسي ، تجسم هاي نيلوفراز احساسي گنگ به پسر همسايه و سپس ازدواج با شهاب ، جواني كه خود در ميدان چه كنم و چراي مبارزه سياسي و ... گرفتار است هم ، نتوانسته اند به اين اثر هنري شكل يك رمان عشقي بدهند . ضرورت بررسي تم و لحن انتخاب شده توسط شاهرخي ، مي تواند در اين مرحله كمك مناسبي به شناخت اصلي نوع داستان باشد.
" تاك هاي عاشق " را مي توان نمونه كلاسيك رمان كوچك فارسي مبتني بر " رئاليسمي " خواند ، كه مي كوشد خواننده را در مقابل خودش قرار داده و از او در مورد حوادثي كه شاهد بوده ، نظر بخواهد . شاهرخي بيش از آن كه در عاشقانه نويسي موفق باشد ، در پردازش قهرمانان داستان و كم و زياد نمودن بعد شخصيتي آنها تبحر به خرج داده است.
كتاب با سوم شخص مفرد شروع مي شود و اين وضع تا انتهاي داستان جزء مواردي كه گفتگوي ميان قهرمانان كتاب، نويسنده را به گذشتن از اين خط مي كشاند، ادامه دارد. اين ثابت نگاه داشتن شخصيت اول داستان در حالت ضمير غير، اين امكان را به خواننده ميدهد كه فاصله ميان خودش و راوي را كمتر حس كرده و براحتي همراه جريان داستان برود. از سوي ديگر، نويسنده با كلامي سريع در طول صفحه هاي نخستين تمام شخصيت ها ي خود را دسته بندي كرده و عده اي را چون مادر و برادر پرستو را – اولي را با مرگ و فرهاد را با زنداني شدن دوباره – به پستوي داستان كشانده، چندي را چون دوست و همسايه كودكي پرستو و بابا رحمان – پدر پرستو – را در سايه روشن مسير وقايع نگاه ميدارد تا به ترتيب نقش هاي آنان را در گويش خود ايفا كرده و بازتاب هاي دلخواه را به نگاه خواننده برساند. اين روش تا انتهاي داستان بارها و بارها تكرار ميشود و هر بار باحضور شخصيتي جديد، خواننده درتشخيص نقش اين تازه از راه رسيده به ترديد افتاده و مي كوشد با پيوسته خواندن داستان از اين سربه مهري پرده بردارد. جهت دار نمودن تمايل خواننده و تحريك پنهان وي به دنبال كردن موضوع مرز ميان داستان كوتاه و رمان كوچك را كم رنگ تر مي نمايد ولي با اين حال روشي است موفق كه شاهرخي به نيكي ازآن بهره برده است .
اما از سوي ديگر همزمان با ظرافت به كاررفته درجاگزيني شخصيت هاي داستان ، نويسنده در همين نقطه دردام روايتگري افتاده و حيات داستان را به شكل داستان واگذار مي كند.
انتخاب سنجيده قهرمانان داستان، تصوير سازي زيبا، ابهام زيركانه راه پيمودن پرستو دربرابر يورش باد ، ترديد رسيدن به آشيان ، تمثيل دفن مادر در پاي درخت به ، و به كارگيري ظرافت هاي زباني كلمات در ابتداي داستان كه مي توانست تم و موضوع داستان را گسترش داده و رماني در سطح بالا ارائه دهد ، ناگهان تبديل به مجموعه شعار گونه تبديل شده و خواننده را ميان لحن و موضوع مبهوت مي گذارد.
البته اين وقفه ها هر بار، دوباره مسير اوليه خود را مي يابد و نويسنده توانايي گفتاري خود را درجبران اين افت وخيزهاي مكرر، در صفحه هاي آخرين كتاب نشان داده ، جذابيت را در ياد خواننده به يادگار مي گذارد . در پايان بحث ، موضوع ، لحن و ساختار بندي تاك هاي عاشق ، شايد بتوان آرزو كرد كه نويسنده در اثر بعدي خود شانه ازتعهد ناگفته شعار نويسي در قالب رمان رها كرده و با زبردستي زباني خود ، تشخيص آرمان ها را به خواننده واگذار كند ، نه به كلمات ...
زبان به كار گرفته شده در تاك هاي عاشق را مي توان به جراًت كامل و دقيق خواند. به ندرت با واژه اي روبرو مي شويم كه اسير وسوسه واژه ي ديگري باشد وبتوان گفت كه كاش لغت ديگري بكار رفته بود. علامت گذاري ها و رعايت آيين نگارش تا حد بسيار مطلوبي رعايت شده و از خراش ذهن درطول داستان اثري نيست و جاي آن دارد كه در زمينه ي تكنيكي به نويسنده دست مريزاد گفت. گزيده گويي و خودداري از بكار گيري جمله هاي كشدار توانايي استفاده از كلمات را به روشني نمايان كرده و مرز بين داستان كوتاه و رمان را در تاك هاي عاشق مختل مي سازد .
شايد از اين بابت ، بتوان اين كتاب را در رديف آنچه كه به رمان كوچك معروف شده ، قرار داده و آماده حضور آثاري ديگر از اين دست در ادبيات داستاني فارسي بود.
لحن جاري بر تاك هاي عاشق ، كاملا زنانه انتخاب شده و شاهرخي تلاشي براي جابجايي انديشه خواننده و يا تغيير آن ندارد |
رمان نوشته اي است كه در خلوت يك شخص نوشته شده و درسكوت و خلوت ديگري بدون هيچگونه ارتباط خوانده مي شود، حال اگر آن خلوت شخصي اول نتواند فضايي بي طرف بيافريند خلوت دوم درگير فضاسازي خودساخته خواهد شد كه اين با نفس داستان خواني مغاير بوده و بر تجربه خواننده نخواهد افزود. چنين بر مي آيد كه نويسنده تاك هاي عاشق ، به اين امر واقف بوده و به خوبي توانسته در خلوت خويش فضايي را براي ديگري فراهم آورد كه بنا به هرجنسي ، قابل تجسم و پيگيري باشد.
تاك هاي عاشق كتابي نيست كه بتوان در طول خواندن آن به آن پرداخت. مي توان آن را به دليل عدم توجه به عوامل مافوق طبيعي و برخورد با مشكلات ملموس ايران و ايراني رماني مدرن خطاب كرد اما دقيقا به همين دليل چاره اي نيست جزء آن كه ان را از دسته داستان هاي منطقه اي بدانيم كه فقط و فقط به يك محدوده ي جغرافيايي مي پردازد و از ظرفيت برگرداندن به زباني ديگر به دور است .
به يقين شاهرخي ( نويسنده ) ، با تسلطي كه بر شخصيت پردازي و ايجاد ارتباط بين آنها در بستر يك موضوع واحد از خود نشان داده است ، مي تواند در آينده ، آثاري فراگيرتر به گنجينه " رمان فارسي " ارائه نمايد و لذت خوانشي ديگر را به فارسي زبانان نويد دهد ، به اميد آن روز .
* شهروز بيقرار
نظر شما